تبسم

موقعی میدونی چقد دوسش داری که دیگه دیر شده......

چقد سخته....

         بعد سالها انتظار نیمه گمشده ات را کامل بیابی

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

,
نمي داند كه چقدر دوسش دارم...

نمي فهمد كه او تمام زندگي ام است...

يكي را با همين قلب شكسته ام با تمام احساساتم بي بهانه دوست ميدارم....

كسي كه با وجود اينكه قلبم را شكست اما هنوز هم در اين قلب شكستهام جا دارد...

يكي را بيشتر از همه كس دوست مي دارم،كسي كه حتي مرا كمتر از هركسي نيز دوست نمي دارد....

با اينكه اين دوست داشتن ديوانگيست اما.....

                  من ديوانه تنها او را دوست مي دارم

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

...............

آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست...


شاید عاشقت بودم ،روزی!!!...


ولی ببین بی تو،هم"زنده"ام،هم،"زندگی"میکنم...


فقط گاهی در این میان،"یادت"...زهر میکند به کامم زندگی را...


همییییین!!!

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

فرق حموم کردن دخترها با پسرها
1ـ لباساشو رو درمياره? رنگ روشن ها رو تو يك سبد و تيره ها رو تو يكي ديگه ميگذاره

 


2ـ در حموم رو از تو قفل ميكنه? جلوي آيينه مي ايسته? شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو? ميده بيرون و شروع ميكنه به غر غر و ايراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش

 


3ـ در كمد رو باز ميكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت?مو? بدن? كف پا و ... رو بيرون مياره و مي چينه رو لبه وان

 


4ـ موهاش رو با شامپوي نارگيلي تقويت كننده? پرپشت كننده? براق كننده و...ميشوره و هفده دقيقه ماساژ ميده

 


5ـ يكبار ديگه با همون شامپو موهاشو ميشوره

 


6ـ نرم كننده معطر پرتقالي رو به موهاش ميماله تا ?? ميشماره

 


7ـ سي و پنج دقيقه زير دوش مي مونه.خوب آخه بايد خيالش راحت بشه كه تمام مواد شيميايي از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز ميكنه

 


8ـ خمير ريش داداشي رو كش ميره و شيش كيلو خالي ميكنه رو ساق پا و دست و پشت لب. بعد يه تيغ بر ميداره و يا علي. آي

 


9ـ موهاش رو حسابي مي چلونه? حوله رو مثل عمامه مي پيچه دور سرش. تو آيينه خودشو ورانداز ميكنه. از اينكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشيده شده? احساس خوشگلي مي كنه و يه ماچ گنده واسه عكس خودش تو آيينه ميفرسته

 


10ـ خوشحاليش زياد دوام نمياره. چون يه جوش سرسياه بي اجازه نوك دماغش سبز شده

 


11ـ تمام نقاط بدنش رو معاينه ميكنه و با ناخن و موچين ميره به جنگ جوشها و موهاي زائد بي تربيت

 


12ـ حوله ش رو مي پوشه و ميره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسيون چرب ميكنه

 


13- چهل بار لباس مي پوشه و در مياره تا انتخاب كنه

 


14ـ 90 دقيقه پشت ميز توالت مي شينه و آرايش ميكنه

يك پسر در حمام

 


1ـ همون طور كه رو تخت نشسته ? لباساشو ميكنه. هر كدوم رو پرت ميكنه يه گوشه اتاق

 


2ـ نيم وجب حوله رو ميگيره دور باسنش و ميره به سمت حموم

 


3ـ مي ايسته جلوي آيينه. شكمش رو ميده تو. بازو ميگيره. فيگور چپ? فيگور راست? نيم ساعت قربون صدقه خودش ميره? (اين قدوبالا رو ببين چه كرده .لاي لاي لالاي لاي)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تاييد ميكنه

 


4ـ زير بغلش رو بو ميكنه و رنگ چهره ش بر ميگرده. سبز? آبي? بنفش

 


5ـ در كمد شامپو ها رو باز نميكنه چون اصلا توش چيزي نداره

 


6ـ با قالب صابون سبزش زير بغلهاشو كف مالي ميكنه. يه عالمه مو مي چسبه به صابون

 


7ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم ميشوره

 


8ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا

 


9ـ دو دقيقه بعد دوباره ميزنه زير خنده? آخه اين دفعه بوش رسيده به دماغش

 


10ـ چاه حموم رو هدف گيري ميكنه و ميشاشه توش

 


11ـ از زير دوش مياد بيرون و يكهو مي بينه يادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خيس شده.( بيخيال...مامان خشك ميكنه

 


12ـ حوله فسقليش رو مي پيچه دور باسنش و همون طور خيس خيس ميره تو اتاق


13ـ حوله خيس رو پرت ميكنه رو تخت و ? دقيقه اي لباس مي پوشه


نویسنده: sahar ׀ تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق یعنی.........



 

عشق يعني مستي و ديوانگي

 

عشق يعني با جهان بيگانگي

*** 

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

 

عشق يعني سجده ها با چشم تر

*** 

 

عشق يعني سر به دار آويختن

 

عشق يعني اشک حسرت ريختن

*** 

عشق يعني در جهان رسوا شدن

 

 عشق يعني مست و بي پروا شدن

*** 

عشق يعني سوختن يا ساختن

 

 عشق يعني زندگي را باختن

*** 

 

عشق يعني انتظار و انتظار

 

عشق يعني هرچه بيني عکس يار

*** 

 

عشق يعني ديده بر در دوختن

عشق يعني در فراقش سوختن

*** 

 

 

عشق يعني لحظه هاي التهاب

 

 

عشق يعني لحظه هاي ناب ناب

***

عشق يعني سوز ني ، آه شبان

 


نویسنده: sahar ׀ تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سیب

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دکترشریعتی

وقتی که دیگر نبود

 

من به بودنش نیازمند شدم.

 

وقتی که دیگر رفت

 

من به انتظار آمدنش نشستم.

 

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

 

من او را دوست داشتم.

 

وقتی او تمام کرد

 

من شروع کردم.

 

وقتی او تمام شد

 

من آغاز شدم.

 

و چه سخت است.

 

تنها متولد شدن

 

مثل تنها زندگی کردن است.

مثل تنها مردن است.

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

اینم ادمی.....

  انسان موجود خاصی است از پست ترین موجودات عالم خلق شده .

از خاک آفریده شده (خاک مظهر پستی است) ،

از گِل از حِمِاً مَسنون(گِل بوی ناک: لجن) ،

از صَلصال کَالفَخّار یعنی گل رسوبی خشک شده.

آدم از این آفریده شده از ماده ای که میل به رسوب دارد ، مایل به ته نشین شدن؛ این لجن متعفن ته نشین شده ظرفِ روح خدا می شود.

بنابر این آدم مساویست با لجن به اضافه روح خدا.

روح خدا به چه معنا است؟

به معنای عالیترین و برترین ذات قابل تصور در همه وجود.

پس انسان ، هرمن ، هر فرد انسانی ، عبارت است از یک انتخاب یک تردید میان یک قطب لجنی و یک قطب روح خدایی.

فاصله یک بُعد انسان تا دیگر بعدش از منهای بی نهایت است تا به اضافه بی نهایت.

این فاصله عظیم مسیری است که انسان باید همواره طی کند.

انسان یک مهاجر دائمی است ، از لجن تا خداوند.

و کلام انٌا لله و اِنٌا اِلَیهِ راجِعون به این معناست که آدمی از منهای بی نهایت و پست ترین و پایین ترین وجود مادی باید صعود کند تا آخرین پله وجود ممکن در هستی.

و این فاصله که فاصله ای بی نهایت است و تکامل دائمی انسان را بیان می کند اسمش مذهب است و دین.

بنابر این رسالت و ماموریت سنگین انسان ، طی کردن این راه عظیم است از لجن تا خدا.

«دکتر علی شریعتی»

 

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دکترشریعتی

 

 

 

 

 

پدرمومن من ... مادر مقدس من ... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

 

 

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می گوید؟ فقط تمام کوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن "ص" را "س" تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می زند و به مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

 

 

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟

 

 

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضد شعور دارد بدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش می اندازد و پرتش می کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایان زبان بسته ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حماله الحطب!!!

 

 

و اگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا همچون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند...... و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این" مذهب دوری" به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومن آنچه عفت و تقوی می گویند.

 

 

کجایی پدر مومن من... مادر مقدس من... وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان  خدای آسمان را نماز می برید و در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را... 

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده و گنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند

 

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

حسین پناهی

 قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.



بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.



به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!



ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.



عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.



بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.



کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد.



روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.



دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!


کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید

هم قد باشند.

نویسنده: sahar ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , tabassome.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM